کد مطلب:296044 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

حدیث 01


ابن عباس می گوید: از امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام شنیدم كه فرمود:روزی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نزد فاطمه علیهاالسلام رفت و او را محزون و ناراحت یافت، فرمود: دختر عزیزم، چرا ناراحتی؟

عرض كرد: پدر جان، به یاد صحرای محشر و ایستادن مردم در روز قیامت با بدن برهنه در برابر پروردگار افتادم.

فرمود: دختر عزیزم، آن روز روز بزرگی است ولی جبرئیل از جانب خداوند- عزوجل-به من خبر داد: اولین كسی كه زمین برای او در روز قیامت شكافته می شود، و از قبر بیرون می آید من هستم، سپس پدرم ابراهیم، بعد از آن شوهرت علی بن ابی طالب علیه السلام. آنگاه خداوند جبرئیل را همرا با هفتاد هزار ملك می فرستد كه هفت گنبد از نور بر مزارت درست كنند، سپس اسرافیل با سه لباس كامل از نور نزد تو آمده و در بالای سرت می ایستد و تو را به اسم صدا كرده می گوید:

«یا فاطمه بنت محمد! قومی الی محشرك.»

- ای فاطمه دختر محمد، برخیز به سوی محشرت.

و تو در حالی كه هیچ گونه ترسی نداری و بدنت پوشیده است برمی خیزی، سپس اسرافیل لباسهای كامل را به تو می دهد و تو می پوشی، و زوقائیل اسبی از نور می آورد، كه زمام آن از لولو تازه می باشد، و بر آن كجاوه ای از طلا است. تو بر


آن اسب سوار می شوی و زوقائیل زمام آن را می گیرد، در حالی كه در پیش رویت هفتاد هزار ملك قرار دارند و در دستهایشان پرچمهای تسبیح است.

تا آنجا كه می فرماید: سپس منبری از نور برایت نصب می كنند كه هفت پله دارد، و در فاصله هر پله با پله دیگر ملائكه صف كشیده اند، در حالی كه در دستهایشان پرچمهای نور است. و حورالعین در جانب راست و چپ منبر صف كشیده اند و نزدیكترین زنان به تو، از جانب چپ حضرت حواء و آسیه است. پس چون بالای منبر جای گرفتی، جبرئیل علیه السلام می آید و به تو می گوید:

«یا فاطمه، سلی حاجتك.»

- ای فاطمه، حاجت خود را بخواه.

در آن هنگام تو می گویی:

«یا رب، ارنی الحسن والحسین.»

- پروردگارا! حسن و حسین را به من نشان بده.

سپس آن دو به سوی تو می آیند، در حالی كه از رگهای حسین علیه السلام خون می ریزد، و او می گوید:

«یا رب، خذلی الیوم حقی ممن ظلمنی...» [1] .

- پروردگارا، امروز حق مرا از كسانی كه به من ظلم كرده اند، باز ستان.


[1] بحارالانوار، ج 43، ص 225،حديث 13.